• وبلاگ : باران گل
  • يادداشت : حس
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    آنقدر مرا با غم دوريت نيازار
    با پاي دلم راه بيا قدري و بگذار ؛

    اين قصه سرانجام خوشي داشته باشد
    شايد که به آخر برسد اين غم بسيار

    اين فاصله تاب از من ِ ديوانه گرفته
    در حيرتم از اين همه دلسنگــي ديوار

    هر روز منم بي تو و من بي تو ولاغير
    تکرار ... و تکرار ... و تکرار ... و تکرار ...

    من زنده به چشمان مسيحاي تو هستم
    من را به فراموشي اين خاطره نسپار

    کاري که نگاه تو شبي با دل ما کرد
    با خلق نکرده است ؛ نه چنگيز نه تاتار !

    اي شعر ! چه ميفهمي از اين حال خرابم ؟
    دست از سر اين شاعر کم حوصله بردار

    حق است اگر مرگ من و عالم و آدم
    بگذار که يکبار بميريم ؛ نه صد بار !!

    تصميم خودم بود به هرجا که رسيدم
    يک دايره آنقدر بزرگ است که پرگار

    اوج غم اين قصه در اين شعر همين جاست :
    من بي تو پريشان و تو انگار نه انگار !!!