سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باران گل

چه استرسی بر ما رفت از صبح، خودمان هم گیج شده بودیم یه حالت پشیمانی از اینکه چرا این یک هفته چیزی نخوانده‌ایم ...خلاصه یه جورایی قیامت برایمان مجسم شد

ساعت 14:30 آزمون شروع شد واقعا سورپرایز شدیم اول اینکه به جای 180 سوال 120 سوال بود که بسی بر امیدمان افزود و دوم اینکه استفاده از ماشین حساب بلامانع بود البته هیچ بنی بشری که در اطراف ما بود چنین وسیله‌ای نداشت 

بینش اسلامی،ادبیات،هوش، استعداد تحصیلی و .....فرصت نفس کشیدن نداشتم جاهایی از اینکه چند سوال پشت سرهم را بلد بودم بادی بر غبغب میانداخته و روی صندلی جابه‌جا میشدم و سری صاف میکردم اهن و تلپی و جاهایی که از چندین هم بیشتر هیچ نمیدانستم آنچنان سر در لاک خود فرو میبردم که گویی کبکی در برف پنهانم

2ساعت پایان یافت و من راس ساعت 16:35 روی صندلی ماشین کنار همسرم نشسته بودم و انگار که نه خانی آمده و نه خانی رفته

جایتان خالی جهت تفرج به فروشگاهی رفته و وسایلی ابتیاع کردیم و سپس جهت گوش سپردن به ندای شکمهای مبارکمان به ساندویچ فروشی فری کثیف رفته و استیک و پنیری نوش جان فرمودیم

از همه دوستانی که دعاهای خوب در حق ما کردند سپاسگزاری کرده و برای ایشان آزمونهای ساده از خدای متعال خواستاریم

و من الله توفیق


نوشته شده در پنج شنبه 89/10/9ساعت 7:21 عصر توسط آرام نظرات ( ) |


Design By : Pichak