سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باران گل

ساعت 7:45 صبح امروز سوار مینی بوس سفید رنگی که روبروی اداره منتظر بود شدیم

 

مقصد بیمارستان لاله بود.ساعت 8:15 تشییع کوتاهی انجام شد.آمبولانس به سمت بهشت زهرا حرکت کرد

با اتوبوس نارنجی رنگی با هوایی مطبوع به بهشت زهرا رفتیم. برای بار اول غسالخانه بهشت زهرا را دیدم.احساس سردی میکردم. ترس نبود فقط درد بود. چقدر آدم آنجا بود.چقدر اشک چقدر آه

نیم ساعتی منتظر غسل میت شدیم.آوردنش و نماز میت خواندیم و باز تشییع کردیم و باز سوار بر اتوبوس راهی قطعه 222 شدیم

گور کن سخت مشغول بود تقریبا آخرهای کار بود.بالای سر قبر رفتم خیلی عمیق بود بیش از آنچه تصور میکردم و بعد فهمیدم سه طبقه بوده

جمعیت آرام آرام زیاد شد آمبولانس نیز رسید.آوردنش و کفن از صورت معصوم و آرامش کنار زدند کسی شانه هایم را می مالید

سرازیر شد و آرام در طبقه منهای سه خوابید.کسی تلقین گفت و خطاب به او گفت نترس و نلرز و اینها را به خاطر بسپار

پروردگارت الله است دینت اسلام است پیامبرت محمد(ص) است کتابت قران است قبله ات کعبه است و امامت علی(ع) است

دعا کردم فراموش نکند و زبانش بند نیاید و باز کسی شانه هایم را می مالید

سنگ های لحد و خروارها خاک شنیدم کسی از گوشه ای گفت تمام و پیرمردی که به قبر خیره شده بود و آب میوه می خورد

ساعت 11 بود.فقط دو ساعت طول کشید از ورودش به بهشت زهرا تا خفتن ابدی در زیر خاک

دیدار به قیامت

 


 

برای شادی روحش  صلوات

خداوندا همه ما را ببخش و بیامرز و به ما توفیق ده آرام آرام دنیای فانی را ترک کنیم


نوشته شده در چهارشنبه 89/3/26ساعت 12:0 صبح توسط آرام نظرات ( ) |


Design By : Pichak