باران گل
اگر تا به حال نشنیده ای، فریادهایم بیصدا بوده اند...
گوشهایت را باز کن زندگی: من آرامش را در کنار هیجان، شادی را پا به پای بغض و عشق را بدون مرز و بدون توصیف میخواهم. گاهی دوست دارم فنجانی نسکافه در دست بگیرم ،بر پای کسی که دوستم میدارد و دوستش میدارم بنشینم و فیلمی عاشقانه ببینم. گاهی دوست دارم بر لبه جدول کنار خیابان تند تند گام بردارم در حالی که کسی دستم را گرفته و پا به پایم می آید تا مراقبم باشد. گاهی دوست دارم میان برفها بدوم، غلت بزنم و کسی برای شادیهایم لبخند بزند و همراهیم کند. گاهی دوست دارم صبح ها که پلکهایم را باز میکنم چشمان مهربان کسی را ببینم که آرام موهایم را نوازش میکند و گاهی اگر بغضی بود در آغوش کسی شکسته شود که انگشتانش مسیر اشکهایم را لمس کند تا گرمی دستش، بخار کند تمام غمهایم را و گاهی نیمه های شب که پارک تهی میشود از صدای خنده های کودکان، تنم را آشتی دهم با سرسره و تاب، با خنده های کودکانه و فریاد بزنم زندگی تو از من چه میخواهی؟!
Design By : Pichak |