سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باران گل

این آخرین است آخرین روزهایی که قلم بر بالای صفحه نقش 91 را میکشد خیلی زود سپری شد خیلی زودتر از سال گذشته انگار واقعا همین دیروز بود این روزهای اسفند خیلی سخت میگذشت اما امسال مثل آب خوردن میگذرد دیگر هیچ خبری از هیچ حسی نیست حتی گاهی نمیدانم چطور روزی دلسوزی میکردم انگار تمامش یک خاطره ی یک ساعته بوده برایم هیچ نمانده واقعا از دل برود هر آنکه از دیده برفت این دل واقعا خانه تکانی شده گویی باید از نو عاشق بشود اینبار با احتیاط با قدمهایی آهسته نکند کسی بی مهابا بدود و ناگهان نفهمم چطور دل مهماندار است دل خالی بهتر از دلیست که مهمان ناخوانده داشته باشد...

یک هیجان کوچک احساس میکنم همین که نمیدانم در سال پیش رو چه بلاهایی سر این دل میآید دچار هیجان میشوم تصمیمش را دارم میخواهم دوباره زندگی کنم پس میشود پس خواهد شد.

در سال تحویل به یادتان هستم به یادم باشید و دعاگویم بی بهانه


نوشته شده در یکشنبه 91/12/27ساعت 12:42 عصر توسط آرام نظرات ( ) |

پست قبلی با تیتر از دست دادن بود این هفته خیلی سخت گذشت و همچنان هم سختی داره خیلی اذیت شدم و میشم واقعا سلامتی بالاترین نعمته.

ولی بعضی دردها همیشه با آدم میمونه روزهای زیادیه که درگیر یه "حس" هستم حسی که از نداشتنش دارم عذاب میکشم خیلی سخته تو زندگیت کسی رو واسه دوست داشتن نداشته باشی کسی که قلبت دیوونه وار به خاطرش بتپه و چشمات مرتب جستجوش کنه حتی مدل و رنگ ماشینش تنها چیزی باشه که بین ازدحام ماشینها توی خیابون دیده بشه واسه یه لحظه دیدنش سر از پا نشناسی و ...

نکنه دارم خودمو گول میزنم آره شاید یک نفر هست که خیلی دوسش دارم .... شاید اما


نوشته شده در یکشنبه 91/12/20ساعت 9:39 عصر توسط آرام نظرات ( ) |

از دست دادن هر چیزی سخته اما جنس سختیها با هم فرق داره مثلا از دست دادن یک عزیز، یک دوست یا از دست دادن خونه ای که سالها توی اون خاطره داری و حتی از دست دادن ماهی قرمز شب عید هم سختی خودش را داره اما از دست دادن بعضی چیزا درد روحی نداره اما ترس از درد جسمی باعث میشه از چند شب قبل دچار کابوس بشی و یه جورایی درد روحی رو هم تجربه کنی

امروز آخرین ساعات رو دارم میگذرونم سالها در وجودم احساسش کردم اما باید امروز برای همشه از خودم بکنم و بندازمش دور، اونم نه به راحتی بلکه با انجام جراحی

دو شب پیش خواب دیدم جراحی خیلی عالی پیش رفت اما پولی که پرداخت کردم ده برابر چیزی بود که فکر میکردم و این حسابی منو دپ کرده بود دیشب هم خواب دیدم محل بخیه خونریزی کرده و حسابی درد میکنه

به هر حال بعدازظهر امروز آخرین موجودی دندون عقلم رو برای همیشه از دست میدم....


نوشته شده در دوشنبه 91/12/14ساعت 11:18 صبح توسط آرام نظرات ( ) |


Design By : Pichak