سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باران گل

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری دوم www.pichak.net کلیک کنید

 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

پیرمردی صبح زود از خانه‏اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می‏شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخم‏های پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازشما عکسبرداری بشود تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشد. پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست. پرستاران از او دلیل عجله‏اش را پرسیدند. گفت:زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می‏خورم. نمی‏خواهم دیر شود! پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی شناسد! پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی‏داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می‏روید؟ پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت:اما من که می‏دانم او چه کسی است!

 


نوشته شده در شنبه 89/7/24ساعت 2:23 عصر توسط آرام نظرات ( ) |


Design By : Pichak