سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باران گل

 

خدایا واقعا ممنونم از اینکه نعمت داشتن پدر و مادر رو به من هدیه دادی و مهمتر از اون نعمت اینکه اونها این همه منو دوست دارند و از محبت زیاد شرمنده ام میکنند

دیروز صبح بابا و مامان عزیزتر از جانم از اصفهان اومدند و میدونید که مکه بودند و من ندیده بودمشون

ساعت دو با شوقی وصف نشدنی از اداره جیم زدم و واقعا به طوری که سر از پا نمیشناختم رفتم خونه.یک جفت شمعدان واسشون هدیه گرفته بودم اونها رو برداشتم و ساعت سه و نیم خودم رو رسوندم خونشون

مامان رو که واسه عمل چشمم اومده بود باز دیده بودم اما بابا رو از عید نوروز ندیده بودم خیلی دلم هواشونو کرده بود و وقتی دیدمشون بابا چند دقیقه ای منو تو آغوش گرفت و مرتب می گفت آخی آخی

دلم میخواست گریه کنم به خاطر این همه عشقی که توی آغوش گرم بابا به من هدیه میشد

 


 

سوغاتی های من شامل یک سرویس مروارید که البته قیمت زیادی واسش پرداخته بودند و یک پیراهن بنفش مهمانی که بسیار زیبا بود و یک بلوز گلبهی و یک صندل نقره ای شیک و یک مانتوی عربی که اینهم پولش زیاد بود و یکسری خرده ریز

برای آقای همسر نیز یک کاپشن بهاره سوغاتی آورده بودند

راستی مامان و بابا یک عالمه لباس نوزاد و کفش کوچولو هم خریده بودند واسه سیسمونی نی نی من

هیچ خبری نیست فکر نکنین دارین خاله میشین


نوشته شده در دوشنبه 89/3/31ساعت 12:0 صبح توسط آرام نظرات ( ) |


Design By : Pichak