سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باران گل

چهارشنبه گذشته ساعت 10:30 صبح وارد اتاق عمل شدم انقدر پرستاران محترم اون روز فرز شده بودن که داشتم سکته میکردم مهلت ندادن من سری به این طرف اون طرف بچرخونم و موقعیتم رو تشخیص بدم. سریع لباس اتاق عمل رو پوشیدم و روی صندلی نشستم چند قطره نمیدونم چی توی چشمم ریخته شد سپس بلافاصله با پنبه سمت چپ صورتم رو غرق قرمزی بتادین کردند و سریع انگار کسی دنبالشون کرده منو روی تخت خوابوندند و چراغهای کوچولویی روی صورتم روشن شد دکتر بالای سرم نشست و پرستار داروی بی حسی رو با سرنگ توی چشمم خالی کرد همه جا سیاه شد و بعد دوباره به حالت اول برگشت با یه دستگاه خیلی بد که واقعا پدر آدمو در میاره چشمم رو باز نگه داشتند این دستگاه روی پلک بالا و پایین قرار میگیره و از بغل پیچ میشه هرچقدر بخوان چشم رو باز میکنند خیلی دردم اومد........

دکتر کارش رو شروع کرد و من کاملا حسش میکردم انگار با سر یه سوزن توی چشمم رو خط خطی میکرد حالم داشت بد میشد یک لحظه تصمیم گرفتم از جام بلند بشم و زاز زار گریه کنم خیلی اذیت میشدم. خلاصه کار دکتر چند دقیقه طول کشید و سپس نوبت ریختن قطره ریبوفلاوین بود که هر 2 دقیقه به مدت نیم ساعت در چشمم ریخته میشد. نور اتاق عمل رو کم کردند چون چشمم حساس شده بود از سرما داشتم میلرزیدم واقعا انگار توی یخچال بودم 2 تا پتو روم انداختن خیلی حس بدی داره.نمیدونم چرا واسه اتاق عمل پنجره درست نمیکنن حوصله‌ام سر رفت به خدا

خلاصه هر چی ذکر بلد بودم گفتم تا اینکه نیم ساعت اول تموم شد از جام بلند شدم و رفتم به اتاق اشعه یو وی ایکس.روی تخت دراز کشیدم اشعه به چشمم تابانده شد باید به یک نقطه نگاه میکردم دیوونه شدم تا این نیم ساعت دوم هم تموم بشه

پایان عمل احساس میکردم زایمان دوقلو داشته‌ام باور کنید (آیکون عفیفه که چون تجربه زایمان دوقلو نداره یه کم شک داره)

روی همون صندلی اولی نشستم چشمم رو تمییز کردن و یک عینک آفتابی 3 تا هزار به چشمم زدند ساندیس هم جاتون خالی دادن و یه قرص مسکن و یه قرص آرام‌بخش

خلاصه از اتاق عمل اومدم بیرون. خدا رو شکر کردم که فقط دو تا چشم دارم چون دیگه حاضر نیستم پامو بذارم به این اتاق بی‌پنجره


این هفته خیلی به مامان و بابای عزیزم زحمت دادم دست هر دوشون رو میبوسم. از همسر عزیزم هم که خیلی مواظبم بود تا بهم بد نگذره و کلی تقویتم کرد صمیمانه سپاسگزارم

اگه حال چشمم رو جویا هستین باید بگم درد و سوزشی ندارم فقط تار میبینم که این هم طبیعیه و 2 ماه طول میکشه تا تاری از بین بره

به خاطر دعاهای قشنگتون خیلی خیلی ممنون

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/22ساعت 5:16 عصر توسط آرام نظرات ( ) |


Design By : Pichak