باران گل
وقتی از صبح هیچ نقشی از صورتش در خاطرت نیست و فقط گرمی بوسه ای که موقع خداحافظی روی گونه ات گذاشته یادت مونده دلت تنگ میشه آخه ساعت از 10 شب گذشته ازصبح هر کاری کردی که امروز هم بگذره غذا پختی ایمیل چک کردی سریال دیدی رمان 700 صفحه ای رو تموم کردی اما هنوز نیومده دوبار تماس گرفتی و باهاش حرف زدی اما باز دلت آروم نیست انگار خیلی وقته ندیدیش. نمیدونم عصبی باشم یا بی قرار نمیدونم وقتی ببینمش خودم رو در آغوشش رها کنم یا با قهر برم توی اتاق؟؟؟؟
زودتر بیا عزیزم
نوشته شده در یکشنبه 90/1/21ساعت
10:14 عصر توسط آرام نظرات ( ) |
Design By : Pichak |