باران گل
نمیدانیم از تنبلی است یا یک نوع بیماری که با آن دست به گریبانیم. تازگیها خیلی خیلی سر میرود این حوصله. علتش هم کاملا مشخص است بیکاریم و خوشی زده زیر دلمان. بابا و مامانمان را تقریبا هر روز یا یک روز در میان میبینیم و کلی هم ما را تحویل میگیرن و هر بار با کلی خرت و پرت و قابلمه قابلمه غذا روانه خانه مان میکنند. شوهر عزیزتر از جانمان هم بالاتر از گل به ما نمیگوید و چپ و راست عشق و محبت نثارمان میکند و جایی برای قهر و لوس بازی نمی گذارد. البته سیما جان بی تقصیر نیست نه سریالی نه برنامه مفرحی هر چه در چنته داشتند در نوروز ریختند بیرون حالا دستشان در گل مانده ما هم به تبع ایشان. دیگر از بس فرم استخدام پر کرده ایم کلافه شده ایم هی هم خدا خدا میکنیم نکند جایی ما را بخواهند چون اصلا حوصله کار دایم و سر وقت بیا و سر وقت برو نداریم نه که گمان کنید تنبلیم ها بلکه فوق العاده کدبانوییم و نمیتوانیم زیاد از محیط گرم خانواده دور بمانیم. از اینرو دیروز که مهمان مامان بودیم کلی از ذوق هنریمان برایشان گفتیم و مامان عزیز هم که از هر انگشتشان هنری روان است کلی به ما انواع کتابهای خیاطی و گلدوزی و شماره دوزی پیشکش کردند و قرار شد زحمت آموزش اینجانب را خود فراهم کنند. باورمان نمیشود که رو به چه کارهایی آورده ایم که شاید روزی از حرف زدن در موردشان ناراحت میشدیم. به هر حال به زودی با یک خانم کاملا ایرانی و کاملا سنتی روبرو خواهید شد و عکسهایی از دوخت و دوزمان را برایتان به نمایش درخواهیم آورد ( دعا کنید دلمان را نزند تا از دست سر رفتن این حوصله خلاصی یابیم)
Design By : Pichak |