باران گل
از کودکی بارها و بارها نامش را شنیدهام برایم خیلی آشناست نامش بر دلم مینشیند و وجودم غرق آرامش میشود. همین که او از من میخواهد آرزوهایم را بگویم و برایش فرقی نمیکند که من چقدر بندهاش بودهام، بی اختیار سر بر شانهی پر مهرش میگذارم چشمانم را میبندم و نور برمیدارم برای روزی که در تاریکیها تنها چراغی میتواند مرا به او برساند
نور قلبم را روشن میکند و در حضور او بدیها آشکار میشود از شرم، اشک امان نمیدهد و آنگاه آرزوهایم جلوه میکنند آرزوی پاکی و زلالی آرزوی بندگی آرزوی ظهور آقا آرزوی دیدن گنبد خضراء و بوسیدن سنگهای کعبه آرزوی خواندن دعای کمیل در کنار بقیع آرزوی گام گذاشتن در بین الحرمین آرزوی مُحرِم شدن و مَحرَم شدن و هزار هزار آرزوی دیگر
امشب دعا با زبانی که گناه نکرده مستجاب است برای هم دعا کنیم که ما هیچ یک با زبان یکدیگر گناه نکردهایم. التماس دعا
Design By : Pichak |